لابه لای کتاب ها می گردم و رویشان دست می کشم، این بار بیشتر از یک سرک کشیدنِ عادی و از روی کنجکاویست، می خواهم ساعت های زیادی اینجا بمانم و توی کلمه ها گم شوم، خیمه میزنم روی نمایشنامه ها، بغلم را پر می کنم و از ته کتابی خودم را به میزِ کنارِ در میرسانم، نگاهم می کند و عینکش را روی بینیَ ش جا به جا، می گوید : " پات لیز خورده " تاکِ ابرویم را میدهم بالا و لبخند میزنم، از جایش بلند می شود، با دستِ راستش ساعت مچی اش را توی مچِ دستِ چپش می چرخاند، انگار منبع
درباره این سایت